به گزارش «راهبرد معاصر»؛ درست در لحظات پایانی جنگ تحمیلی و تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا از طریق امیرقطر پیام معناداری برای تهران ارسال کرد. در آن پیام آمده بود، وی خواستار افزایش مناقشه و بحران در منطقه غرب آسیا نیست و باید پس از عملیات انتقامی ایران علیه پایگاه اشغالگران آمریکایی، جنگ پایان پیدا کند.
درست زمانی که هیئت مذاکره کننده حماس در دوحه مشغول بررسی طرح انحرافی واشنگتن بود، محل استقرار آنها با گرای سنتکام و پنتاگون به صهیونیستها مورد اصابت موشک قرار گرفت
برخی از تحلیلگران به اشتباه این پیام را با "ساده سازی مسئله" از سوی آمریکا و "پذیرش" آن از سوی ایران مترادف کردند، اما اکنون بر همگان مسجل شده که نه تنها پایان جنگ با اراده واشنگتن صورت نگرفته، بلکه اصرار و التماس رئیس جمهور آمریکا از طریق واسطه ها منبعث از قدرت آفندی و کنشگری مؤثر ایران در عمق راهبردی اراضی اشغالی و پایگاه راهبردی آمریکا در منطقه بوده است.
واشنگتن بازی را با "مذاکره" آغاز کرد، آن را با "بمباران" خاتمه داد و سپس به غیریت سازی کاذب و نخ نما میان خود و رژیم صهیونیستی روی آورد.
این همان فرمولی است که در ذهن ترامپ شکل گرفته و نمود بیرونی آن در قبال سایر پرونده های حوزه سیاست خارجی آمریکا نیز به چشم می خورد. ارائه طرح ظاهرا منطقی تری که واشنگتن به حماس در خصوص پایان دادن به جنگ غزه ارائه نموده بود، با ظاهرسازی واشنگتن برای چینش میز مذاکرات آتش بس توأم شد.
درست زمانی که هیئت مذاکره کننده حماس در دوحه مشغول بررسی طرح انحرافی واشنگتن بود، محل استقرار آنها با گرای سنتکام و پنتاگون به صهیونیستها مورد اصابت موشک قرار گرفت. بلافاصله پس از این اقدام، مرحله سوم بازی ترامپ آغاز شد؛ یعنی غیریت سازی میان کاخ سفید و رژیم صهیونیستی.
ترامپ و مارک روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا از طریق رسانه های وابسته به کاخ سفید ازجمله وال استریت ژورنال ادعا کردند، خودشان در دقایق منتهی به حادثه از وقوع آن مطلع شدند و امکان اطلاع رسانی در خصوص آن را نیز به طرف قطری نداشتند.
ماجرا به این نقطه ختم نشد؛ منابع آمریکایی مدعی شدند ترامپ در تماس تلفنی خود با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی شدیدا به وی تاخته که چرا "تلاشهای واشنگتن" را برای حل و فصل معادلات جنگ به بن بست کشانده است.
به این ترتیب دور باطل ترسیم شده از سوی رئیس جمهور آمریکا از "میز مذاکره" آغاز و به "غیریت سازی میان آمریکا-رژیم صهیونیستی" ختم شد. بدون شک اگر این منظومه و الگوی تاکتیکی را نشناخته یا خود را در قبال آن به ندیدن بزنیم، بار دیگر شاهد تکرار این چرخه از سوی زوج واشنگتن-تل آویو در قبال پرونده جنگ غزه و دیگر پرونده های جاری در منطقه خواهیم بود.
آنچه این چرخه را در هم می شکند، جایی است که هزینه بازی مشترک ترامپ -نتانیاهو افزایش و امکان چینش میز مذاکره (دستکم به سبک و سیاقی که آمریکا آن را طلب می کند) به حدقلی ترین وضعیت ممکن تنزل یابد. صورت مسئله مشخص است؛ گلوگاهها و نقاط اتصال این منظومه تاکتیکی را باید کشف کرد و روابط علی-معلولی شکل گرفته در بطن آن را هدف قرار داد. در این صورت با خلع سلاح طرف مقابل در میدان و دیپلماسی مواجه خواهیم بود.